حکایت آرزوها
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 201
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز روی مبل نشسته بودم، یک لحظه به یاد آوردم که سالهای بسیاری از عمرم هر وقت روی مبل و حتی روی صندلی اتوبوس مسافری بین شهری می نشستم بعد از چند دقیقه پاها را به زیر خودم می بردم و قرار می گرفتم و در کمال راحتی می نشستم، همان لحظه احساس کردم چقدر دلم می خواهد پاهایم را جمع کنم، و به قول پدرم که همیشه تذکرمی داد آدمهای با تربیت چهار زانو می نشینند من هم چهار زانو بنشینم خواستم اما نشد، با خود اندیشیدم ای وای این هم یک آروز شد سبک و آرام به سرزمین آروزهایم قدم گذاشتم، در عالم خیال دستها را بر هم کوفتم و از زیادی آروزهایم به شعف آمدم آرزوها بزرگ و آرزوها کوچک فراوان بودند اما بودند هر کدام برای خود نشانه ای داشتند، در سرزمین آرزوها که به سالهای مختلف عمرم طبقه بندی شده بود گشتم و بالاخره از آنها خارج شدم نکته جالبی که برایم نمایان شد این بود "آروزهایم بزرگ بودند" خیلی بزرگ همیشه بزرگ بودند غیرمعقول نبودند ولی آرزوهای بسی بزرگ بودند، امروز به آرزویم نگاه کردم چهار زانو در مبل نشستن خوردن یک بستنی در همان حال نشسته یا در دست داشتن یک لیوان چای گرم با چند عدد قند سفید و شکسته شده توسط قند شکن مادربزرگ یا بشقاب تخمه هندوانه ای که خودم شسته باشم و بو داده باشم و داغ ،که من خندیده باشم موقع تفت دادن تخمه و تخمه ها هم جواب خنده مرا گفته باشند و خندیده باشند و دهان باز کرده باشند را به خاطر آوردم، آرزو کردم. یک وقت به خودم آمدم و از میان این آرزوها پا بیرون گذاشتم، به خودم گفتم چه خبر است؟ چرا آرزوهایم اینقدر کوچک شده اند؟ چه اتفاقی افتاده؟ آیا تو کوچک شدی؟ فکر کردم و فکرکردم، به خودم گفتم می گویی "آرزو" آرزوها برای زمانهاییست که تو کوچکی و آرزوها بزرگ و دست یابی بر آنها یا ناممکن یا حداقل بسیار سخت، اما امروز بزرگ شدم، امروز بزرگ شدی و یاد گرفتی در لحظه زندگی کنی و بخواهی در قد و اندازه همین لحظه و به آن هم برسی چون فهمیدی که شاید لحظه بعد نباشد، پس نایافته نداشته باشی، شعفی غیر قابل وصف وجودم را فراگرفت این هم از برکات سیر و سیاحت در صحرای عرفات است که به آدمها می آموزاند که این سیر و سیاحت فهم به ارمغان می آورد دقت کنید فهم می آورد کلاس و رتبه و مقام دنیایی نمی آورد فهمی برای درک ذره ذره ی آن چیزی که در دنیا می توانی بیابی و نیاز به کلاس درس و مدرسه و معلم های ریز و درشت هم ندارد هر لحظه ی این سیر و سیاحت به پهنای هستی، آگاهی و درک به ارمغان می آورد فورا جوان ها یا آنهایی که نتوانستند به مراسم حج تمتع مشرف شوند می گویند ما که نتوانستیم برویم و دریایی آدم و عوامل پیش رو را به محاکمه می کشند و هیچ نمی شود گفت .اما شرایط امروز سبب شد که از حج به صورت فیزیکی همه محروم شوند و آنهایی که مشتاق هستند در عالم خیال شان سفر کنند و مشتاقان به طور حتم دست خالی هم برنمی گردند این هم از نعمات پروردگار است . به آرزوها برگردم هرچه انسان بزرگتر می شود باید آرزوهایش کوچکتر گردد هرچه آرزوها کوچکتر شود پر و بال آدم ها رها تر و وسیع تر می گردد زنده بودن و زندگی کردن در هر لحظه به مثابه یک دور کامل زندگی آن هم بدون تشویش و نگرانی و هراس می شود ، اگر یک روز زندگی کند شاید بیشتر از عمر یک انسان هفتاد ساله زندگی کرده است باور کنید آنچه می گویم خواب و خیال نیست عین حقیقت است بر زمین آمدیم تا همین را تجربه کنیم . به آرزوها تان نگاه کنید به جنس آرزوها تان نگاه کنید این بسیار راه گشاست برای اینکه به شما بگوید شما کی هستی شما چقدر رشد کردی و الان کجایی .
حالا به سرزمین عرفات می رویم قدم بگذاریم می دانید که قبل از نهم ذیحجه همه ی حج گزاران در مکه اعمال حج عمره از تمتع را انجام دادند یعنی باید انجام بدهند جزء اعمال اصلی شان است مرحله ای برای آنکه به آگاهی عظیم وارد بشوند را طی کردند . رفتن و بودن در سرزمین عرفات حاجی که بحث حج عمره را انجام داده است پس از کسب این درجه تازه ، بودن در عرفات او را به مرحله ی عارف شدن وارد می کند همه در سرزمین عرفات به دنبال امام عصرشان می گردند زیباست اما یادشان می رود برای اینکه امام عصرشان را پیدا کنند باید یک نزدیکی با ایشان داشته باشند ایشان عارف بالله است باید شما هم به این مرحله قدم کوچکی گذاشته باشید .
عرفات در 21 کیلومتری مکه قرار دارد پذیرای حاجیانی می شود که یک بار طواف کردند نماز خواندند سعی میان صفا و مروه را به پایان بردند و در حقیقت پس از آشنایی با این امر از خانه ی خدا رانده می شوند .خداوند مزه را می چشاند می گوید دیدی طعمش چی هست ؟ حسش کردی ؟ حالا برو بیرون حالا برو صحرا برو ببینم تو صحرا چکار می کنی ؟ من به تو مزه را چشاندم آیا تو دنبال بقیه اش می روی ؟ پس بدانید بعد از انجام حج عمره حاجی از خانه ی خدا به بیرون رانده می شود باید برود، کجا برود ؟ به صحرای بی آب و علف برود یک جای وسیع و بسیار پهن و در آنجا حتی اگر بتواند شب بخوابد تا حاجیان در سرزمین عرفات و بودن در این سرزمین و در تنهایی و خلوت شان به آنچه که قبلا بودند چه خوب چه بد و بالاخره دعوت شان از سوی حق و به خانه ی خودش را به آن اندیشه کنند این فرصتی نایاب است که در اختیار انسان قرار داده می شود چرا که تنها زمان و مکانی است که بدون شک در آن سرزمین امام عصر هر دوره ای همراه با خیل آدمیان دیگر در آنجا حضور دارد این باور سبب می شود انسان توان فهمیدنش صدها برابر بگردد و دادگاهی برای خودش تشکیل بدهد این دادگاه خیلی بزرگ است باید تجربه کرد باید تجربه کرد دادگاهی که متهمش تو هستی وکیل مدافع و دادستانش تو هستی و قاضی آن هم تو هستی. حاجی که در سرزمین عرفات قرار گرفته در آنجا نیک و بد خودش را خوب نگاه می کند یعنی باید نگاه بکند راهی جز این ندارد بدها که بد هستند واویلا وقتی که به بد بودن شان آگاه می شوی خیلی سخت است وقتی که آنجا قرار می گیری با خودت صداقت داشته باشی و زشتی هایت را نگاه کنی برای داشتن زشتی ها دلیل و برهان نتراشی اگر او اینجوری نبود من اینجوری نمی شدم هیچ اویی در تو دخالت ندارد الا خودت، تو به تنهایی جهانی هستی و بس نه هیچکس دیگری. نگاه به زشتی ها و دریافت اینکه آنچه که زشت است من انجام دادم ، تلخ است تلخی که هرگز در کامتان نچشیدید و شاید در آینده هم نخواهید چشید اما هست این بخش بدی ها و زشتی هاست خوب بودن های تان را هم باید نگاه کنید کجا پسندیده بودید ؟ کجا ها اعمال انجام دادید ؟ چقدر نماز شب خواندید ؟ چقدر از این انجیوها را اداره کردید ؟ چقدر کارهای خیر انجام دادید ؟ فکر نکنید همه ی اینها آن خوبی که شما فکر می کنید در بردارد چون نیکی باید از لابلای دام ریا و تزویر و خودنمایی و برتری طلبی و موقعیت طلبی بیرون بیاید اگر بیرون از اینها نباشد نیکی نیست حرف من را نمی پذیزید به قرآن مراجعه کنید آیاتی را بزنید که نیکی را تعریف می کند و انسانی که در صحرای عرفات قرار گرفته موظف است به هر دو جنبه ی خوب و بد اعمالش نگاه کند با این غور عمیق عوامل فساد درون خود را پیدا کند تا در منا بتواند به آنها سنگ پرتاب کند ای کاش اجازه می دادند به انسانها در عرفات زمان بیشتری بمانند چون خروج از عرفات بدون پیدا کردن عوامل فساد درون چندان موثر نیست چرا؟ حالا می گویم وای بر حاجی که مظهری در خور دور کردن با سنگ در خودش نیافته باشد و سنگ ریزه در منا پرتاب کند اعمالش را چرخیده خوب الهی شکر،به وقتش پلو امام حسین دادم ،به وقتش عزاداری برپا کردم در ماه روزه روزه های خود را گرفتم همه دیدند من همیشه روزه بودم، در دادن جهیزیه شرکت کردم، در دادن انفاق شرکت کردم ،در ماه رمضان این کار را کردم در ماه شعبان و ماه رجب بسیار روزه گرفتم به همه گفتم روزه گرفتن در این ماه ها چقدر خوب است همه ی عمرم سحرها به نماز شب مشغول بودم خوب در من چه زشتی وجود دارد؟مال مردم نخوردم دروغ نگفتم به کسی هم بهتان نزدم و هزاران چیز دیگری که مدعی می شویم که نکردیم آزارم به یک مورچه هم نرسیده اما غافل از آنکه در درون آن چنان عوامل فساد لانه دارند شبیه لانه زنبور حفره حفره وای بر حاجی که حفره ها را پیدا نکرده و روز بعد در منا سنگ ریزه پرتاب می کند سنگ ها برای مظاهر شیطانی بد هستند که پرتاب می شوند مظاهر شیطانی در هر کجا که قرار داشته باشند سنگ را می خورند سنگ به آنها اصابت می کند حالا ببین چقدر جالب است نکته ی اصلی همین جا است سنگ را حاجی پرتاب می کند اگر مظهر فساد از درونش بیرون کشیده و به آن شناخت پیدا کرده باشد آن مظهر فساد شیطانی روی دیوار است سنگ پرتاب می کند به آن می خورد اما اگر آن مظهر فساد در درون خود حاجی هنوز باقی مانده باشد چه اتفاقی می افتد ؟سنگ می رود کمانه می کند بر می گرده و به کجا می خورد؟به آن مظهر شیطانی که در درون خود حاجی قرار دارد پس چرا ما نمی فهمیم؟چرا هیچوقت کسی نگفته من احساس کردم سنگم رفت آن روبه رو و بعد از اینکه خورد به دیوار برگشت و آمد خورد به سر خودم چرا هیچ کس این را نمی گوید ؟چون در برگشت ماهیت سنگ بودن ندارد ماهیت عمل کردن دارد چه عملی را انجام می دهد انسان را دور می کند همانگونه که اگر ابلیس درون در بیرون انسان باشد با خوردن سنگ آدم دور می شود اگر ابلیس درون هنوز در درون آدمی باشد و سنگ ریزه برگشت کند و به آدمی بخورد انسان را باز دور می کند چه طوری ؟ از سفر حج برگشته آن هم حج تمتع تمام سختی های آن را کشیده چقدر آنجا مریض شده حالا هم که برگشته کلی مریض است تا مدت ها بعد بیماری می کشد چقدر هزینه داده رفته حالا که برگشته چقدر هزینه می کند مهمان دعوت می کند و الی آخر اما افراد روبه روی آن در او هیچ تغییری نمی بینند هیچ تغییری درآن دیده نمی شود همان که بود و رفت همان برگشته و چه بسا حالا که برگشته مسیر پیش روی خود را خیلی تندتر و بدتر از گذشته و با سرعت بیشتر ادامه می ده . گاهی اوقات حتی مسیر را خیلی سنگین تر از قبل انتخاب میکنه .آنوقت طعنه های معاندین و دشمنان دین بلند میشه . چه حجی ؟ حجی که هیچ تغییری در حاجی بوجود نیاورده . همان که بود رفت و چه بسا خون خوارتر ، مال مردم خورتر ، ناحق کن تر و هزاران چیز دیگر تر برگشته ، این چه حجی است ؟ ایراد بر حج نیست . ایراد بر آن کسانی است که حاجی را به حج میفرستند و شعورش را بر او هدیه نمیکنند . به او نمی آموزانند . نمیدانم ، شاید خودش هم در پی آموختن نباشد . عرفات زمان و مکانیست برای عارف شدن حاجیی که خانه خدا را دیده و تلاش و سعی بر دور شدن از رذایلش در بین صفا و مروه انجام داده . ما در سعی بین صفا و مروه یکی از کارهای مهممان این است که رذایلمان را خروج بدهیم و به آنها نگاه کنیم . ما آنجایی که هروله میکنیم در یک تکه از مسیر راه ، عملا تا رسیدن به آنجا رذایلمان را مشاهده میکنیم و در آن فاصله هروله کردن و دویدن یعنی فرار کردن با تضرع ، از آنها فرار میکنیم . عرفات زمان و مکانیست برای چنین حاجیی که سعیش را چنین انجام داده . عارف آگاه است . آگاه عزلت نشین و دور از جمع آدمیان نیست . نگویید : من از این به بعد از من دور میشوم تا بتوانم به حق عارف بشوم و از همه مسائل دور بمانم . اگر امامی از امامان ما از مردم دوری گزیدند برای اینکه عارف بشوند شما هم انجام بدهید . عارف آگاه در میان جمع است اما دلش فقط با خداست . برای این فهم بزرگ که در صحرای عرفات و روز اول در منا و رمی جمره برای حاجی اتفاق می افتد و بدست می آورد باید عوضی بدهد که در منا در روزعید قربان بعد از رمی جمره قربانی میدهند که سری سلامت ، هوشیار و عارف به مسائل از عرفات به در بردند . از امسال عزیزان ، تا سال بعد اگر زنده بودیم یادمان بماند اگر توانستیم رذایلی از خود خارج کنیم با سنگریزه هایی بر آنها ، آنها را دور کنیم ، سال بعد عید قربان ، قربانی میکنیم . در غیر این صورت قربانی برای چه ؟ قربانی لازم نیست . تا سال بعد این موقع باید حرکتی مستمر ، پی در پی و کاملا آگاهانه وجود داشته باشد . بعد از منا وقتی حاجیان به مکه وارد میشوند دوباره پذیرفته شدند . دوباره مهمان شدند . یک بار خدا مهمانشان کرد . آمدند حج عمره انجام دادند . بعد گفت : مهمان بس است . به امان خدا ، برو بیرون . برو به صحرا بنشین و به آنچه که بودی فکر کن . به آنچه که در دیدی و حالا از این به بعد میخواهی چگونه باشی ؟ برو و پاکیزه شو و دوباره برگرد . پاکیزگی نه به معنای شستشوی لباس و بدن . پاکیزگی یعنی دور شدن از رذایل اخلاقی و دینی ، از شک ، وسواس ، بد بینی . وقتی که از آنها پاکیزه شدی و دوباره به مکه دعوت شدی آنموقع خانه خدا را به شکل دیگری خواهی دید . رنگ و بوی دیگری و حس و حال دیگری دارد و حاجی خستگیهای جسمی بسیار اما طراوت و شادابی روح ، بسیار عظیم خواهد داشت .
بگذارید دوخط از ملاصدرا بگویم :
زاهد ز بهشت خان و مان میخواهد . عابد به عمل بدان جهان مینازد .
بین کجایی ؟ امروز وقتش است که ببینی کجایی ؟ زاهد میخواهد بهشت برود خان و مان میخواهد . اینجا برای خودش خان و مان میسازد برای خودش بر بهشت . عابد می آید عمل میکند به اینکه جهانی را داشته باشد ، آن جهان را .
عارف به عمارت درون مینازد .
یکی میسازد برای اینکه در بهشت خانه ای بگیرد . بالاخره ، دوطبقه ای ، سه طبقه ای شاید مهمان داشته باشد . چه میدانم لوکس باشد . کولر گازی هم داشته باشد . همه چیز دربهشت میخواهد . این را میخواند میگوید : خدایا ! این را هم خواندم . پس آنجا یک خشت اضافه ترمیخواهم . این کار را هم کردم . عابد عمل میکند به اعمالی که بر او در دنیا واجب است به آن جهانش مینازد که من چنین خواهم داشت . عارف به عمارت درون میپردازد و مینازد .
عاشق ز برای دوست جان میبازد .
بیاییم عارف بشویم و بعد عاشق . عاشقی که نشناسد و نداند کج میرود . بیاییم عارف باشیم . بیاییم بفهمیم .
من سخن کوتاه میکنم با یک بند کوچک از دعای عرفه :
در این بند میخوانیم که آقا امام حسین فرموده :" ماذا وَجَد من فَقَدکَ و مَا الذی فَقَدَ مَن وَجَدکَ " آن کس که تو را ندارد چه دارد ؟ و آن کسی که تو را پیدا کرد چه ندارد ؟ به دنبال چیست ؟ دوستی پیشه کنیم که حضرت دوست ما را دوست میطلبد . مهر و محبت و بخشش زینت وجودمان کنیم که خداوند ما را با مهر و محبت و دوستی پرورش داده . گل ما را سرشته . چرا از گِلت بیرون هستی ؟ از عشق نورزیدن چه بدست آوردیم که اینقدر سفت به آن چسبیدیم ؟ هیچ کس در این دنیا برای آنچه که ما هستیم ، مقصر نیست الا خودمان . آنچه که امروز هستیم عمارتیست که هر دانه آجرش را به شخصه ، شخص خود ما گذاشته . برو بالا بیا پایین ، بگوکه فلانی در حقم ظلم کرد . فلان کس اینچنین کرد . این اینجوری گفت . آن آنجوری گفت . بیا بیرون . همه اینها را تو خریدی . تو عمارت ساختی . عمارتی که بر بدبینی وشک و وسواس و اندوه و دل شکستگی و توقعات نا بجا بنا میشود بانو یا سر دار عمارتش فقط سیاهپوش باقی میماند و هیچ تحفه ای نخواهد داشت