امان از وقتی که مادر خانه غیر از مادری یک چیز دیگر هم هست
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 1999
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام را شروع می کنیم خوب دقت کنید به درد همه شما می خورد به درد پدرها ، مادرها ، شوهرها ، زنها و اولادها می خورد در همه روابط صدق می کند . امان از وقتی که مادر خانه غیر از مادری یک چیز دیگر هم هست ، می گویم یعنی چه ؟ یک روزی عرض کردم که وقتی ما به عرصه دنیا قدم می گذاریم بعد از جداکردن بند ناف که در ظاهر وظیفه اش تأمین معاش نوزاد از نطفگی تا موقع خروج آن از بدن مادر را برعهده دارد و فقط خداوند می داند چه وظایف دیگری را هم برعهده داشته ، نوزاد جدید یا پسر یا دختر خواهد بود و او را دختری یا پسری می شناسند ؛ بزرگ می شود تا زمان ازدواج هر کسی بپرسد ایشان چه نسبتی با شما دارد می گوید : پسرم است اما وقتی ازدواج می کند دیگر پسر یا دختر محسوب نمی شود بعد از ازدواج مقام عوض می کند بعد از این که فرزندشان بدنیا می آید یک مادر و یک پدر با او متولد می شود . و درخانه ایفای نقش مادری را برعهده داشته باشد اما همین مادر با طی کردن مدارجی در کسب دانش و بدست آوردن موقعیتهای اجتماعی صاحب مقامات دیگری ، حتی کسب مقام مادری می شود . دختر است ازدواج کرده پزشک می شود ، خانم دکترمی شود ، خوب است چه اشکالی دارد ؟ شوهر می کند می شود زن ، فرزند بدنیا می آورد می شود مادر . خیلی پسندیده است ، زیرا در اجتماع صاحب تجربیات بسیار مفیدی خواهد شد که این تجربیات در تربیت فرزندانش هم مفید خواهد بود اما هیچکس از ورای این تصاویر زیبا و دلفریب به حقیقتی تلخ نظر نمی اندازد که متأسفانه گریبان فرزندان دلبند را می گیرد ، یعنی چه ؟ بنده از آغاز ورود به سالهای جوانیم یک معلم بودم قبل از این که ازدواج کنم در سنین پایین تر نقش آموزش را داشتم به مرور این نقش برای سنین بالاتر جایگاهی یافت و طبیعتاً بسیار هم خوب بود . اما امروز از ورای سالهایی که پشت سر گذاردم وقتی نگاهی عمیق می کنم در می یابم که فرزندانم علی رغم رابطه مادر و فرزندی و نزدیکی رابطه هایمان همیشه بدلیل پاس داشتن حرمت معلمی و استادی حداقل دو قدم فاصله دار با من ایستادند . این صحبتها در جانتان جای بگیرد ، که این حرمت را هیچ موقع نشکنند شاید شما که می شنوید بسیار با احترام به این رابطه نگاه کنید اما از خاطر نباید بُرد که آنها هرگز پهن شدن روی مادر و بدون هیچ فاصله ای مادر را غرق در بوسه کردن را نچشیدند و بالطبع من مادر نیز از این محبت شفاف و گرم بدون فاصله محروم ماندم و امروز می فهمم که بایستی قبل از هر چیز دیگری که حتی بسیار هم مفید بود من فقط مامان می بودم ، بعد از آن معلّم یا استاد قرار می گرفتم . این اندیشه مدت زمانی است که مثل موریانه ای مرا می جَود همین سبب شد نگاهم را ، افق دیدم را گسترش بدهم به روابط دیگر هم بنگرم . چون همیشه متأسف می شوم وقتی می بینم زن و شوهرها در حریمشان فقط زن و شوهر بدون نگاه به هیچ رتبه اقتصادی ، تحصیلی و خانوادگی نیستند . به همین سبب هم از رابطه زیبا و گرم زناشویی و انس و الفت آدم و حوایی بی بهره اند . با خود می اندیشیدم شاید بهتر بود زنها در خانه می ماندند و محیط بیرون را تجربه نمی کردند شاید زندگی بهتری می داشتند یا به مردها نمی گفتند که تو مردی و آزادی و شرعی می توانی رابطه های دیگری را هم تجربه کنی ، آن وقت شاید بهتر با هم زندگی می کردند ؟ ولی نه نمی شود ، عاقلانه نیست ، در هیچ منطقی جایی ندارد پس چه خبراست ؟ کجای کار ایراد دارد ؟ چرا آنچه را که پروردگار مقرر فرموده تحقق نمی یابد ؟ همیشه از این غور و تعمق سرخورده و بی پاسخ باز می گشتم تا روزی که به رابطه مادر و فرزندی خودم و بچه ها نگاه کردم روزها و روزها درآن تعمق نمودم تا آنچه را که گمشده می پنداشتم بیابم و بلاخره در این نقطه متولد شدم که من با تولد اولین فرزندم متولد شدم ، مادر خانه شدم ، چرا نقش معلمی ام که بخش بیرون از خانه ام بود را در پشت درب منزل نگذاشتم و وارد شوم ؟ تا در خانه فقط مادر باشم که خودش به تنهایی پهنه وسیعی بود همه خوبیها و محبتها را در خودش دارا بود ؛ هر نقش دیگری وقتی در این حیطه وارد می شد می توانست حل و اغنا بشود و چاشنی مقام مادری باشد بله چنین بود . بچه های جوان حرفهایم را بشنوید من این حرفها را نزدم که بگویم از خودم ناراضیم یا از فرزندانم ؟ نه از آنها ناراضیم و نه از خودم ولی همیشه می توان بالای بهتری بود نمی توان ؟ من دنبال عالیم و برای شما عالی را می آورم . شما که می خواهید تازه شروع کنید حتی فرزندان خودم که می خواهند تازه شروع کنند ، پس خوب دقت کنید . به روابط زن و شوهرهایی که بتازگی ازدواج کردند نگاه کنید نه عزیزان من ، خودتان نگاه کنید ، آیا در حریم خصوصی خودتان فقط یک مرد و یک زن هستید بدون پولها و پستهایتان ؟ خیر ، مردی هستی که در شغل خودت یا موفقی یا ناموفق که در هردو صورتش در منزل مشکل می سازی . در تحصیلات از همسرت برتری یا پایین تری ؟ دربحث خانواده ، خانواده ات را برتر یا پایین تر از خانواده همسرت می دانی ؟ و هزاران پرسش دیگر که برای شما زنی هستی که ...؟ همه این پرسشها برای خانم هم هست همه این اما و اگرها چه خوب و چه بد در میان شما ، در میان زن و مردیتان مثل دیوار سیمانی سیاه و غیر قابل نفود نشسته است و دیگر فراموش شد که شما یک زن هستی که به مجالست یک مرد و شما یک مرد هستید که به مجالست یک زن نیازمندید تا با نگاه به او و درک او بتوانید درک کنید مرد هستید یا زن . اینجا اصلاً مطرح نیست که این مرد چه شغلی دارد ، آن زن چه پستی دارد . متأسفم ، چرا موقعیت های اجتماعی ، تحصیلی ، اقتصادی و خانوادگی تان را در بیرون درب منزل نمی گذارید وارد شوید و در خانه فقط یک مرد و یک زن باشید ؟ آیا در عقد نامه کسی درج می کنند چه کاره است ؟ بروید عقد نامه ها را بگیرید و نگاه کنید ، چقدر دارد ؟ پدر و مادرش چه کسی هستند ؟ هرگز ! تنها می نویسند نامش چیست ؟ پدرش کیست در کجا به دنیا آمده است ، دارای چه سنی است . پارامتر دیگری را وارد نمی کنند چون در این رابطه پارامترهای دیگر نباید جایی داشته باشد و نباید به حریم شان وارد شود . ولی افسوس و هزاران افسون که با اجرای خطبه عقد دو نفر متولد می شوند ، زن و شوهر ، اما گاهی حتی چند دقیقه هم این تولد را جشن نمی گیرند و حرمت نمی گذارند و می شود آنچه که امروز شده است . می گویند از هر سه ازدواج لااقل دو تایش به جدایی منتهی می شود ، حتی گاهی خیلی زود ! همه آمار می دهند اما کسی به دنبال چرایی آن نمی گردد تا بفهمد و برایش راه حلی بجوید . امروز فاش می گویم ، نه فریاد می زنم ، شاید هم التماس می کنم که بیایید زن بودن یا مرد بودن ، مادر بودن یا پدر بودن ، اولاد بودن را مخلوط موقعیت های اجتماعی ، تحصیلی ، اعتقادی و اقتصادی مان نکنیم چون همه این ها که منصب ، یک مقام و یا یک موقعیت هستند و می توانند فردا نباشند . شما همسر آقایی می شوی که امروز رییس یک شرکت است و فردا آن شرکت ورشکسته است ، ازدواجت را پس می گیری؟ اینها یک منسب هستند ، یک مقام اند ، امروز هستند و فردا نیستند اما مرد شدن یا زن شدن دیگر منسب نیست . در یک روزی در یک لحظه ای متولد شد و دگرگونی عظیمی به دنبال خودش آورد و دیگر نمی رود مگر اینکه بمیرد ، درست است ؟ این را در بقیه روابطتتان این را تعمیم دهید . من اینقدر روابط بین آدم ها برایم غیر قابل تحمل شده است چون تمام این ظرایف را می بینم و اذیت می شوم . اذیت نکنید ، آن چیزی باشید که باید باشید نه آن چیزی که جامعه از شما ساخته است ، جامعه هم نساخته است خودتان و اطرافیانتان ساخته اند . به بچه هایتان یاد دهید از وقتی خیلی کوچک هستند آدم باشند نه دکتر باشند ، به آنها یاد دهید آدم شوند نه مهندس شوند . اگر آدم بودند هر منسبی داشته باشند قابل تقدیرند و اگر آدم نبودند هر موقعیت اجتماعی که داشته باشند با سر کرده یک گله حیوان وحشی فرقی ندارند .
صحبت از جمع : در مطلب اولی که شما فرمودید بنده داشتم فکر می کردم دیدم نقش شغل یا مالمان است که به سمت ازدواج با کسی می رویم یا به ازدواج با کسی تن می دهیم . الان رایج هست شما می گوید در عقد نامه نمی نویسند ولی در خواستگاری می پرسند . بنده کسی را می شناسم که بخاطر موقعیت پدر دختر می خواست دختر را بگیرد . گاهی هم ما برای خودمان مشاغلی می آفرینیم که از آن پدری و مادری و همسری دور می شویم . یکی از اینها همین شبکه های اجتماعی است که الان آفریده شده است ، کرنومتر بگذاریم و اندازه بگیریم . مدت زمانی که در این شبکه های اجتماعی هستیم معادل مدت زمان دور بودن مان از خانواده و فرزندان است و این یک چیز فراگیر است . مثلاً در جمع حسینیه ای خودمان ، ما حتی یک جاهایی نقش پدری را رعایت نمی کنیم که بیاییم اینجا و نقش شاگردی را ایفا کنیم و به شما ثابت کنیم اما من شاگردی ام را با خواندن مقالات شما ، به شما نشان می دادم . آیه ای هست که می گوید وَ بِاالنّجمِ هُم یَهتَدون این آیه را تفسیر می کنند که در کشتی می رفتند و ستاره قطبی را می دیدند و می گفتند سمت شمال است اما بنده معتقدم در شهری که شما باید بگردید در آسمان تا ستاره هایش را پیدا کنید در همان شهر همان قدر هم باید بگردید هدایت یافته هایش را پیدا کنید ، اینها یک چیز است . اگر یک جایی مردمش بفهمند که چه بلایی دارند سر خود می آورند دنبال هدایت هم می روند . یک موقع باید دنبال ماه بگردیم ، به همان اندازه ایی که می گویند امام زمان(عج) در غیبت هستند به همان اندازه هم ما باید دنبال ماه بگردیم ، چیزی که عیان است .
استاد : خانمی کارش مشاوره و درمان بود ، سطح کارش هم خوب بود به این معنا که نتیجه بخش بود . تحصیلات شوهرش به اندازه خانم نبود . یکبار از بنده پرسید که شما می توانید به من بگویید اشکال من کجاست ، پرسیدم چه شده است ؟ گفت در خانه خوشحال نیستیم ، شما می توانید به من بگویید چرا ما خوشحال نیستیم ؟ چکار می کنیم و چه اتفاقی افتاده است ؟ یک دقیقه سکوت کردم و بعد گفتم عزیز من ! شما در محیط بیرون مشاور موفقی هستی ، گفت بله . گفتم در خانه خودت چه کاره ای ؟ گفت یعنی چه ؟ گفتم ببین شغل بیرون ات را می فهمی ، قشنگ هم می گویی بله اما وقتی می گویم در خانه چه کاره هستی شغل داخل خانه ات را نمی فهمی . شما در خانه زن خانه هستی ؟ گفت بله . گفتم ببین این را هم با شک می گویی چون اصلاً تا به حال به آن فکر نکرده بودی تو اصلاً زن هستی در خانه یا خیر . زن خانه بودن صاحب یک آدابی است ، یک شرایطی ویژه ای است ، متفاوت از خانمی که در خیابان است . من الان در اینجا خانم مدرسی هستم ولی در خانه که مدرس نیستم . درس هایی که می دهم بدون این که حرفش را بزنم در زندگی ام جاری می کنم . اما مفهومش این نیست که در آنجا مدرس هستم ، پس آنجا باید زن خانه باشم .
چند سال پیش دو تا خانم پیر بودن که کلاس بنده می آمدند و کنار میز من می نشستند . دو تا پسرم هر وقت با من کار داشتند بدون اغراق نبود دفعه ای که پسرانم من را صدا کنند . همیشه می آمدند کنار میز بنده خیلی مؤدب دست به سینه می ایستادند و می گفتند مامان خانومی ! این دو تا پیر زن ها خیلی پیر بودند ، خوب هم نمی شنیدند به من می گفتند ما فقط به عشق اینکه حرف زدن اینها را با شما ببینیم می آییم اینجا می نشینیم چون اصلاً مفاهیم عرفان و معنوی برایشان خیلی دیر بود . خب احترام به این صورت قشنگ است اما بعداً گفتم من چقدر غرق کار شدم ؟ بنده باید دنبال اینها می کردم با چوب می دویدم به سر و کله هایشان می کوبیدم ، چهار دست و پا مثل اینها راه می رفتم . خب مادر خانه است ، معلمی باش . ببینید بنده شما را نقد نمی کنم اگر نقد کنم پوست تان کنده است چون عیب هایی به شما می گیرم نگفتنی ولی یک کلمه حرف نمی زنم ، به من ربطی ندارد . بنده خودم را نقد می کنم . بنده یک نمونه آزمایشگاهی در لوله آزمایش تو تماشا کن . بنده باید دنبال فرزندانم می دویدم ، کشتی می گرفتم ، می کردم ولی آنقدر درگیر بحث معلمی بودم . بنده حتی نگرانی های کلاس درس را در خانه ابراز نمی کردم ولی مغزم مشغول بود و تند تند می چرخید ، این غلط است ، با همه اینها هوشیار بودم . بنده زیاد ذکر می کردم ، یک شب همسرم گفت می دانی من شب ها دیگر زن ندارم ، مثل اینکه برق آسمان از مغز من رد شد . همان شب اجازه گرفتم چله ام را قطع کردم و دیگر چله آن طوری بر نداشتم . اگر هم یک وقت در حال ذکر باشم کنار ایشان و در همان جایی که ایشان نشسته است . ایشان پای تلوزیون است ، من هم نگاه می کنم اما نمی بینم کارم را انجام می دهم ، تفکر می کنم یا ذکر می گویم هر کاری می خواهم انجام می دهم ولی دیگر از خانواده ام دور نیستم ، از همسرم جدا نیستم . من از خودم ناراضی شدم که چرا شعور به خرج ندادم به این نکته قبل از این که ایشان به صدا در بیایید نگاه کنم . من باید قبل از اینکه ایشان به صدا در بیایید نگاه می کردم . بنده این قدر با بچه هایم جیغ نزدم ، اینقدر شرارت نکردم که دیگر وقتی مطالبی را برایم می آورند دنیایی خنده دار باشد یا دنیایی شادی آور باشد بنده فقط لبخند می زنم . دیگر یادم رفته است ، نمی پسندم شما هم مثل من بشوید و فردا روز افسوس بخورید . پسرانم الان بزرگ شدند ، من چطور دنبالشان بدوم ؟ کسی نبود به من یاد بدهد و بگوید حالا بس است ، تند نرو چه خبر است . شما دوست عزیز با پسرت بازی کن . می گوید ای بابا ! ماشاءالله لنگ دیوار است ، خب باشد . او دوست دختر می خواهد یا تو دوست دخترش می شوی که شادی ها و هیجانش را می ریزد بیرون و می دود سر به سر تو می گذارد و بازی می کند یا در خیابان پیدا می کند . خب خیابان پیدا کرد دیگر تو حق نداری حرف بزنی . بنده همین قدر می دانم ، به دردتان می خورد بهره ببرید ، اگر به دردتان نمی خورد خودتان می دانید . به آقایی گفتم دختر تو دوست پسر می خواهد ولی نوجوان است . نه می توانی شوهرش دهی، چون به درد شوهر کردن نمی خورد هنوز آدم نشده است ، نه می توانی مثل غربی ها بگویی خوش آمدی ، برو با دوست پسرت بیا خانه . پس تو دوست پسر پاکیزه دخترت باش . شیطنت هایش را پاسخ بده و به همراهش بخند . من امروز چیزی در اختیار شما گذاشتم که اگردرست به آن نگاه کنید و پشت سر نگذارید زندگی شما را عوض می کند . من دیگر وقت ندارم که رساله ای با شما کار کنم ، اگر در خانه هایتان درگیر هستید بگردید در خودتان پیدا کنید . سعی کنید با فرزندانتان با سن خودشان رفتار کنید و بعد ببینید چه چیزهایی برای شما تعریف می کنند . این را برای همه زوجین می گویم رفیق هم باشید ، همه زمان خود را برای مشورت کاری نگذارید . یک زمان مخصوص زن است و یک زمان مخصوص یک مرد . زن و مرد در کنار هم هستند میوه پوست می گیرند و با هم می خورند و دیگر حس نمی کنند که تنها هستند . در حالی که خانم در آشپزخانه مشغول تلفن و آقا در دنیای مجازی و بهره ای از با هم بودن نمی برند . شما باید این رابطه را اصلاح کنید و طرف مقابل یا باید اصلاح شود و یا برود ، پس عمر خود را تباه نکنید . اگر هم ماندنی است اصلاح شود تا بقیه عمرتان را خوب زندگی کنید . به خانم مشاور گفتم که تو مشاوری و همسر تو تحصیلات تو را ندارد اما یادت باشد که این مرد توست به او اثبات کن که او را به مردی قبول داری . مردها نیازمند این هستند که زنهایشان باورشان کنند و به همان اندازه زن ها نیازمند تحسین از طرف مردها هستند و این مستلزم این است که شما او را ببینید ولی شما اصلاً یکدیگر را نمی بینید . دکتری یا مهندسی یا رئیسی هر چه که هستی این ها مربوط به بیرون از در خانه است . درون خانه باید مرد خانه ات باشی ، اثبات کن که مردی اگر می خواهی که به مردی قبولت کنند . و اگر می خواهی به زنی قبولت کنند دور از جان تو که حمال دو طرفه شدی صبح بیرون خانه پول در می آوری و بعد از ظهر هم در خانه کار می کنی ، شب هم خسته و عصبانی . پس شما کجایت زن است ؟ یک زن مظهر لطافت و زیبایی و طبیعت زیبای خداوند است . شما کجایت به طبیعت زیبا می خورد که کسی طالب شما باشد .
صحبت از جمع : در مقابل چیزی که حق من است و من باید داشته باشم ولی نمی توانم به آن دست یابم پس باید نسبت به آن شکیبا باشم . پس حق من چه می شود چه کسی پاسخ گو است ؟
صحبت از جمع : فرمایشات امروز شما دو بُعد داشت که یکی بحث حسرت چیزهای از دست رفته است و من خودم گفتم که هیچ چیز در جهان قابل جبران نیست . و بُعد دیگر در مورد همین شکیبایی است که دوستم مطرح کرد برای دسترسی به حق . که در این شکیبایی مواهبی نهفته است که امروز آن را نمی فهمی . حتی در زمان گناه هم خداوند رحمتش را از من دریغ نمی کند . و دیگر این که ما موظف به شکیبایی هستیم . چه بسا در این شکیبایی رحمتی نهفته است که رنج شکیبایی را برای ما آسان می کند .
استاد : شما به طور مثال ده سال است که فکر کردی فلان چیز را باید داشته باشی و آن حق تو بوده ولی در عرض این ده سال یک بار فکر نکردی که شاید فکر تو غلط است و در واقع این حق تو نبوده است و لااقل این قدر که تو فکر می کنی حق تو نیست و چون تمام آن را حق خود می دانستی مقدار کمی از آن را هم که به تو دادند آن را بی ارزش دانستی و آن را دورانداختی ، یعنی این نگاه تو باید تغییر کند . اگر در جایی من فکر کنم که فلان چیز تمام و کمال حق من است و نتوانستم که حقم را بگیرم چیزی در اینجا وجود دارد . یکی این است که در سایه صبر تو حکمت بزرگی نهفته است و یک شکل دیگر هم هست و آن این است که اصلاً خواسته تو و انتظار تو غلط است . چرا به این قضیه فکر نکردی ؟ اگر اندازه نصف این که تماماً گفتی این حق بوده پس چرا آن را بدست نیاوردم به این فکر می کردی که اصلاً خواسته من غلط است و شاید این اصلاً حق من نبوده است . زیرا که ما حقمان را از نگاه خودمان نگاه می کنیم در حالی که حق ما حقی است که از نگاه پروردگار داده می شود . مثلاً در این جمع شما حقی را برای من قائل می شوید اما نمی دانید که آیا واقعاً آن حق من هست یا نه ؟ یا خیلی کم حق من را دادید و باید خیلی بزرگتر از این ها به من داده می شد . پس حق را خداوند تعیین می کند . من کاملاً به این معتقدم که وقتی شما چیزی را می گویید اگر منتظر جواب بنشینید جواب آن را می شنوید . ما عادت داریم که بگوییم و هیچکس منتظر جواب نمی شود . به عنوان نمونه نماز را که می خوانید گفتم که سؤالاتتان را از آقا امام زمان(عج) بپرسید و اگر از خدا یا امام زمان(عج) بپرسید فرقی نمی کند زیرا که امام خلیفه خداوند روی زمین است و این که شما او را نمی بینید چون آن قدر پرده جلوی چشمان شما هست که او را نمی بینید و هر گاه امام را صدا می کنید همیشه به شما پاسخ می دهند اما شما نه گوش دارید و نه چشم . ولی ایشان همیشه باید پاسخگوی ما باشند و این قانون خداوند است . ما حتی در گفتن ذکر تسبیحات حضرت زهرا(س) پس از نماز هم وقت نداریم و یا خیلی به سرعت آن را تمام می کنیم و بعد هم انتظار داریم تا خداوند سریع رحمت خود را به پایین سرازیر کند . در زمان رفتن به یک اداره برای انجام کاری حاضرید دو ساعت هم در سکوت بنشینید تا کار شما راه بیفتد و جواب خود را بگیرید ولی آیا بعد از نماز هم حاضرید بنشینید تا جواب خود را بگیرید ؟ پس هر سؤالی که دارید از خداوند بپرسید . او در قالب انسانهای اطرافت جواب شما را خواهد داد . امروز من یک تور ماهیگیری سفت و براق و درخشنده به دست شما دادم تا با آن ماهیگیری کنید . من نزد پزشکم رفتم او بعد از دادن دستورات غذایی گفت که یک تور ماهیگیری به دستت دادم و نه خود ماهی را . من فهمیدم که منظور او این است که یک اشل و یک معیار به دستم داد تا در تمام زندگی از آن معیار استفاده کنم و دیگر لازم نیست که هر هفته به دکتر بروم تا او مرا چک کند . خداوند هم به شما آن اشل را داده است .