خشت اول چون نهد معمار کج
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 189
بسم الله الرحمن الرحیم
عیدغدیر را به محضر مبارک مولا حجت ابن الحسن العسگری (عج) و جمیع مومنان جهان و علی الخصوص اهل تشیع تبریک و تهنیت عرض می کنم . روز ، روز بزرگی است . نه امسال بزرگ باشد . از همان روزیکه آن را شاهد واقعه ای بزرگ قرار دادند ، این روز بزرگ بوده تا به امروز . در هر عصر و زمانه ای بزرگی اش به گونه ای جلوه نموده است . سالیان بسیاری است مسلمین و خصوصاً شیعیان این روز را بزرگ شمردند . به شکل های مختلف با شادی و سرور به این روز افتخار کردند . در عصری که امروزه این همه سختی وجود دارد و این همه نگرانی و پریشانی ذهن وجود دارد ، باز نگاه کنید و ببینید که چه شوری در بین مردم است . این شور از یک عمقی می جوشد و از یک جایی حرکت می کند که دست آدمی نیست. همه می دانند که درچنین روزی چه اتفاقی افتاده است . ولی هرچه قدر تکرار شود باز هم کم است. در آن سال پیامبر خدا به تمام قبائل عرب و همه ی آنهایی که مسلمان شده بودند پیغام فرستادند که در سفر حج شرکت کنند . چون خودشان می دانستند و ابلاغش را دریافت نموده بودند که این آخرین سفر حجشان خواهد بود . همه را به حج دعوت کردند که اولاً مردم در کنار پیامبر خدا یاد بگیرند آداب سفر حج را ، و در برگشت در میان قبائل و افراد قبیله خودشان این آداب را آموزش بدهند و این آداب سینه به سینه نقل گردد که امروز ما وارث این آداب هستیم . در طول سفر برای پیامبر حتی در خانه ی خدا دسیسه ها و فتنه هایی را به طور پنهانی قرار بستند که هر بار هرکدامشان به نوعی دچار خرابی و ضایع شدن گشت . سفر حج آخر پیغمبر را با تمام وقایع آن بخوانید . بر شما واجب است که این ها را بدانید . در هنگام برگشت از سفر به محلی رسیدند به نام غدیر خم . در این محل فتنه گران و دسیسه گران که حدس زده بودند که پیغمبر در اینجا تجمع داشت برای امری ، یک عده زیادی را پیش فرستادند که زودتر بروند . پیامبر خدا آنجا ایستادند و به آنهایی که پیش رفته بودند گفتند برگردید . برگردید . به آنهایی که جا مانده بودند و عقب بودند مهلت دادند و صبر کردند تا آنها هم برسند . این خودش درسی است . کسانیکه فکر می کنند در عرفان بدون آنکه از وادی شریعت عبور کنند ، سر سلامت به در برند و کامل آداب را بدانند و اطاعت کنند ، می توانند طریقت را تمام کنند و یک عارف به حقیقت باشند اشتباه است . برگردند . کسانیکه شریعت خدا را زیر پا گذاشتند برگردند که در وادی حقیقت سرگردان خواهند ماند . چون حقیقتی کاذب به آنها خواهد رسید . پیامبر خدا در غدیر خم رفته ها را برگرداندند. آنهایی که هنوز نرسیده بودند فرصت دادند تا آنها برسند . تجمع بسیار عظیمی بود . حتی شاید نوشتند بالای صدوبیست هزار نفر . از جهاز شتران مکانی بلند ساختند . پیامبر بر بالای بلندی قرار گرفتند و در بالای بلندی خطبه ای بزرگ و تاثیرگذار بیان نمودند . و در پایان این خطبه ی بزرگ جانشینی مولا علی (ع) را بر همگان پس از خودشان اعلام نمودند . همگان را دعوت به بیعت با ایشان کردند . تا جایی که برای خانم ها نیز پرده ای بین آقا امیرالمومنین و خانم ها آویختند ، تشتی از آب زلال و شفاف زیر پرده قرار دادند و خانم ها دست در آب کردند برای بیعت . می گویند این امر 3 روز به درازا کشید . 3 روز طول کشید . شیعه به حقیقت لازم است که خطبه غدیریه و خطبه شعبانیه پیامبر را بخواند. هر باز همچون تلاوت قرآن درس تازه ای بگیرد . در غدیرخم ، در روز عید غدیر ، تنها به کف زدن و سینه زدن و خرج دادن در راه پیامبر و اولیایش اکتفا نکنند . تمام این ها خوب است . این ها تظاهرات بیرونی است و واجب است که باشد چون همیشه نسلی در حال رشد کردن هستند که می خواهند بدانند . و نیازمند تظاهرات بیرونی . و بسیار هم زیبا است. اما اگر در درون انسان ها اتفاقاتی نیافتاده باشد خیلی زود این مراسم تکراری می شود و دیگر تاثیرگذار نخواهد بود . یکی از اشکالات آدمی در اینجاست که می اندیشد نتیجه کارهایش به خودش بر می گردد . بد کردم به خودم بد کردم . زندگی ام را خراب کردم . بعد از رفتنش از جهان هم تصورش بر آن است که تاثیر کارهایش محو می شود . صد البته هرگز چنین نبوده . نیست . و نخواهد بود. بعنوان مثال در واقعه غدیر همه ی سران و صحابه پیامبر با مولا در حضور پیامبر بیعت نمودند . قشنگ نیست . حتی یک نفر نبود که سر بازبزند . همه بیعت کردند . این بیعت فقط تبریک گویی نیست. بلکه با بیعت متعهد شدندکه در زیر فرمان ایشان پس از پیامبر حرکت کنند . مفهوم بیعت یعنی این . حتی به فرمان پیامبر از آن به بعد همگان موظف شدند که آقا را با لقب امیرالمومنین بنامند . هیچ کسی حق نداشت که اسم مبارکشان را به تنهایی ببرد . مگر با لقب امیرالمومنین . این لقب جایگاه امام را بر مومنان به خدا و پیامبر و کتاب خدا مشخص کرد . امیر مومنان ، امیر کسانیکه ایمان آوردند . اعتقاد داشتند . باور داشتند و پایبند بودند . هیچکس در آن حیطه مخالفت نکرد، لااقل در ظاهر که چنین بود عموم مردم دیدند آنهایی هم که نبودند بعداً صراحتاً شنیدند یعنی تکلیف بر همه تمام شد، مسیری واضح و روشن، چراغ راهنمایش کلام خدا، کتاب قرآن، قرآنی که ملک مقرب و با وحی بر پیامبر تلاوت نموده بود، همه چیز به روشنایی نور خورشید بود، جای هیچگونه شک و شبه ای نیست در ماجرا، تا زمانیکه پیامبر رحلت فرمودند، دستهایی که در روز غدیر در حضور پیامبر با امیرالمؤمنین دست بیعت داده بودند در روز رحلت پیامبر از هم جدا شدند، دسته ای نفس دنیا پرست و برتری طلبشان از گردونه بیرونشان نمود تا مصلحت طلبی برای قوم مسلمان کنند، مسلمانان را به خط هدایت اسلام رهنمون شود توجه بدهید، قصه تعریف نمی کنم، در کنار این بازگویی جریان در 14 قرن پیش امروز اشاراتی برای مردم داریم عده ای نفس دنیا پرست و برتری طلبشان از گردونه بیرون شان کرد تا چه کنند؟ مصلحت طلبی برای قوم مسلمان کنند بخواهند مسلمانان را به خط اسلام هدایت نمایند حتی حرمت جسم پیامبر را حفظ نکردند، بلافاصله وارث شدند و ارث طلبی کردند، دسته ای هم عنادها و دشمنی های دیرینه شان را که در زیر پوشش ملاحظه گری پنهان نموده بودند پوشش از چهره برگرفتند به میدان آمدند و در ابتدا با همان مصلحت طلبانِ برتری طلب، هم داستان شدند، چرا؟ چون قدرت لازم را هنوز کسب نکرده بودند تا بعداً پس از قدرت گیری لازم مسیر جدا کند، تاریخ به ما نشان داد که چنین هم شد، یکی پس از دیگری با دغل بازی و حیله گری وقایعی را رقم زدند که بالاترین نماد آن در صحرای کربلا روز عاشورا نمایان گشت، عده کثیری که خیل آنها در طول تاریخ همیشه بالاترین آمار را نشان می دهد اولین قدم دچار سردرگمی شدند با شما هستم که امروز احکام خدا را از قرآن زیر سؤال می برید یعنی دچار سردرگمی در دین ، قول خدا را باور ندارید که فرمود کتاب را حفظ می کنم، اولین قدم این قوم کثیر دچار سردرگمی در مبنای دین شدند، چرا؟ چون دین را در نمای لباس و موقعیت آدمها می شناختند، یک روزی خدمت بزرگواری رسیدم، عصر حاضر نظیرش را ندارد، ایشان خیلی زیبا به من گفتند دخترم لباسی که بر تن من هست هرگز تو را گول نزند، این لباس هم بر تن پیغمبر بود هم بر تن عمرو عاص و معاویه اولین قدم دچار سردرگمی در مبنای دین شدند، چرا که دین را در نمای لباس و موقعیت آدمها می شناختند سخت دچارسردرگمی شدند، حتی شاید به این نقطه رسیدند که اصلاً اسلام دین الهی هست یا خیر؟ شما دچار این شک نشدید؟ شما از این پرتگاه عبور نکردید؟ این سردرگمی ها آنها را به سمت و سوهای مختلف کشانید، این خیل کثیر دست بیعت خودشان را با امام فراموش کردند، نمی دانم شاید حتی آنها دست بیعت گرشان را با خاک صحرا بارها تطهیر کردند که آثاری از این بیعت بر آن نمانده باشد به دنبال این سردرگمی خواستند که از حیطه دین خارج شوند یا لااقل از حیطه سردرگمی خویش خارج شوند کجا رفتند؟ صاحب نظر شدند، صاحب تئوری شدند، عقاید مختلف را وارد دین کردند، مذاهب بوجود آوردند که صد البته این جمع کثیر در این باب نیز سرکردگانی اندک هم داشتند اما تصمیم افراد قلیلی که خود را صاحب نظر دانستند و در بالین پیامبر وقتیکه ایشان کاغذ و قلم خواستند تا وصیت بنویسند گفتند: پیامبر هذیان می گوید وصیت او بکار نمی آید، جلوی کار را گرفتند، همان دم کلام پروردگار را در قرآن از خاطر بردند و زیر پا گذاشتند، که خداوند فرموده به پیامبر نسیان، هذیان، جنون راه ندارد، همان دم ابلیس نفسشان از خاطرشان کلام حق را برد چرا؟ چون به نفس حکومت طلب خویش اجازه گفتگو دادند نفس ، ذهن، در تملک من و شماست، نه سرور من و شما، او تعیین کننده نخواهد بود و نباید باشد، من و شما هستیم که از نفس بعنوان یک ابزار در دنیا بهره می بریم که اگر غیر از این باشد نفس بر ما حکومت می کند که امروزه اگر کمی هوشیار باشیم، حکومت نفس را در آدمهای بسیار زیادی از بالاترین مقام تا پایین ترین مقام اجتماعی مشاهده می کنیم، نفس آنها را مجاب کرد گفت شما صحابه پیغمبرید از امیرالمؤمنین هم سن بیشتری دارید پس بیشتر به حکومت بر مسلمین سزاوارید و این اصلح است که مبادا بعد از پیغمبر قوم مسلمان به بیراهه رود، نفسشان حتی بیعت با علی را بر آنها به یک گونه دیگری تعبیر کرد، گفتگویی بود، احترام گذاشتید به پیغمبر، ایشان احکام را می داند اما حکومت چه؟ حکومت ورای این صحبتها ست، نفس آنها را اینچنین مجاب کرد، نفس آدمی یا ذهن دغل باز آدمی، قوی ترین اهرم علیه آزادیِ تفکر در لحظه حال برای انسان است، بر شیعیان لازم است، من از آنچه می اندیشم می گویم، می گویم حتی شاید یک تکلیف است که از آخرین سفر حج تا زمان غیبت مولا امام زمان (عج) مرحله به مرحله بخوانیم، بدانیم، چرا؟ چون آنچه که در طول تاریخ در دوره های مختلف بر بشر اتفاق افتاده مرتب تکرار میشود . چیزی که تغییر میکند القاب و عناوین ، طرز لباسها ، آداب و رسوم آدمهاست که تغییر میکند . اما اصل ماجرا که یک روزی که درآن روز پیامبر خدا جسم زمینیش را ترک کرد . یک هیئت چند نفره در خلوت خویش رقم زدند و غافل بودند آنچه که میکنند در طول تاریخ هستی حتی وقتی آنها دیگر نیستند الگوییست برای دیگر مردمان . مردمانی چون خودشان در عصر و زمانه های مختلف . شاید امروز که در عالم برزخ به آنچه که انجام دادند آگاهند بپرسیم ابراز تاسف میکنند از آنچه که اتفاق افتاد . اما آن چیزیست که برای ما مسلمانان رقم خورد . تاریخ سراسر تکرار است ، تکرار وقایعی که هر انسانی یا انسانهایی در یک زمانی تصمیم گرفتند و رقم زدند . ضرب المثل است که میگویند : خشت اول چون نهد معمار کج ، تا ثریا میرود دیوار کج و چقدر جالب است همه کجی ها به نوعی ثمره شان به چه کسی میرسد ؟ به آن معمار اولیه . همه این گفتگوها را از این جهت نمودیم که امروز در عرصه آگاهی در حال حرکت قرار گرفتیم . قطار آگاهی به حرکت افتاده ، میتوانی سوار شوی ، میتوانی پایین در انتظار بمانی . هر حرکت انتخابی امروز ما همان کار را میکند که در زمان رحلت پیامبر با مردمانی کرد که دچار سرگشتگی و سردرگمی در دین شدند. میتوانستند چنین نباشند . میتوانستند برگردند و زیرورو کنند آنچه که بر آنها رفته بود از زمان بعثت پیغمبر ، آگاه شدن به دین اسلام تا روزی که پیامبر از دنیا رفت . اما نخواستند که چنین کنند . هر حرکت غلط امروز ما چه بسا با نسلهای پیش رومان همان میکند که در پیشینیان اتفاق افتاد . به گفتگوهایتان ، به اظهار نظرهایتان در باب دین و آنچه که به دین مربوط میشود و زیباتر آنچه که به دین مربوط میشود تمامی افعال دنیایی ماست . هر چیزی که شما مدنظر بیاورید حتما باید با خط کش دین برآورد شود . تکنولوژی پیشرفته است ، قبول است . دانش فراوان است ، آن هم قبول است . اما تکنولوژی و دانش افسار گسیخته است . افساری برای اینکه به آنها جهت بدهیم ودر جهت صحیح حرکت کنند نیاز است . افسار از دین صادر میشود . اگر فکر کردید روشنفکران عصر حاضر خارج از اصول کتاب خدا میتوانند قوانینی را مطرح کنند که بشر را به سر منزل مقصود برساند ، زهی خیال باطل . چنسن امری اتفاق نخواهد افتاد . دانش بشر اگر قدرتمند بود امروز اینهمه کشتار نمیداد آن هم از ویروسی که در کل دنیا پخش است اگر جمعش کنند کل وزنش یک دست بقچه کوچک هم نمیشود . پس آدمها کی میخواهند فکر کنند ؟ کی میخواهند متوجه بشوند ؟ که جایگاهشان کجاست ؟ در چه جایی میتوانند اظهار نظر کنند و در چه جایی باید تبعیت کنند ؟ من کاملا موافق آزادی گفتاروحرکات و اعمال به بچه ها در خانه پدر و مادرشان هستم ، اما نه بی رویه و بی قانون . باید خط کشی باشد برای این اظهار نظرها و حرکتها تا جامعه فردا که از آن این بچه هاست جامعه ای از هم پاشیده و لجام گسیخته نباشد که اگر جامعه فردا به این سرنوشت دچار شد مطمئن باشید شمای پدر و مادربی نصیب از این ماجرا نخواهید بود و نمیتوانید باشید . از گردن خویش ساقط نکنید . عزیزی میگفت بچه های این دوره و زمانه برای خودشان اژدهایی هستند . من اصلا نمیخواهم بچه داشته باشم . متاسفم . چون پدر و مادر وقتی بچه شان به دنیا می آید تازه یک دوره جدید از زندگی را شروع میکنند . باید داشته باشی . مگر آنکه در قراردادی که خداوند در تقدیر انسان بسته بچه نباشد . اما جلوگیرنده آن من و شما نباشیم . چون بایستی که دنیای فردا را بچه های امروز بسازند و بچه های امروز را من و شماهستیم که میسازیم و من و شما سازندگیمان باید از روی کتاب خدا و سیره اهل بیت پیغمبر باشد . در غیر اینصورت به انحراف میرویم ، شک نکنید . نسل میانه سردرگم که خیل کثیری هم هستند به اعمال و رفتارها و شخصیت آدم هایی که مدعی دانستن غدیر میباشند و به این دانسته به عنوان یک شیعه افتخار هم میکنند ، مینگرد . شیعه مرتضی علی امروز جشن میگیرد و فردا در جامعه حضور دارد . حضور در جامعه اگر به عنوان یک شیعه معتقد به امیر المومنین و تحت نظارت امیر المومنین که امروز فرزندشان زنده بر جهان حکومت میکند نباشد ، آنهایی که سر در گم هستند پس به چه کسی اقتدا کنند ؟ چه کسی را تماشا کنند ؟ خوب است که امشب نگاهی به چنته مان بکنیم . چنته میدانید چیست ؟ چندین بار تا به حال گفتم . یک کیفی است که یک روی آن پارچه است و یک روی آن یک قالیچه دست باف . قهوه چی ها آن را به کمربندشان می انداختند در پهلو قرار میدادند هرچه پول در طول روز جمع میشد داخل آن میریختند . تمام سرمایه شان در چنته شان بود . در چنته مان نگاه کنیم از مسلمانی و شیعه بودن چه داریم ؟ چه داریم ؟
بعضی از پروفایلهای داخل فضاهای مجازی را من خجالت میکشم باز کنم . پروفایلش پروفایل او پروفایل یک خانم مسلمان نیست یک خانم معتقد شیعه نیست اگر تو معتقدی امام زمانت زنده است ،حی است حاضر است بر تو نظارت دارد فضای تو را نمی بیند ؟ شرم نمی کنی از اینکه خود را در فضای مجازی اینچنین به نمایش می گذاری ؟ و شما آقا شرم نمی کنی که فضای چنین خانمی را فالو می کنی ؟ پسر من برادر من متعهد نیستی ؟ به امیرالمؤمنین قسم یاد می کنم همه ی انسانهایی که در جوانی عادات شان و رفتارهایشان را بر اساس حکم خدا اصلاح نمی کنند به ولای علی در پیری اگر به پیری برسند گرفتار خواهند بود تمام آن بروز می کند و به سخت ترین و زشت ترین و کثیف ترین حالت به نمایش در می آید و اصلا نمی توانید جلو دار آن باشی این چه معامله ای است که با خود می کنید ؟
زندگی در گذر است همیشه در حال گذشتن است آن را نمی بینی ؟ من که خیلی خوب روی خودم می بینم به دست هایم نگاه می کنم به پاهایم نگاه می کنم به چهره ام کمتر نگاه می کنم به دست ها و پاهایی که کننده ی کار هستند نگاه می کنم گذر زندگی را خیلی خوب می بینم . زندگی در گذر است آدمی رهگذر است زندگی همیشه هست تکرار است و تکرار است و تکرار است و تکرار ، سال پیش که بهار آمد بسیاری از انسانها شاهد رویش درختان شدند شاهد میوه دادن ها شدند سال دیگر بهار عده ی زیادی دیگر شاهد نخواهند بود ولی زندگی در گذر است آدمی است که رهگذر است زندگی یک سفر است آدمی همسفر است ،آدم همسفر با زندگی است و در یک جایی از زندگی جدا خواهد شد آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است . آنهایی که نیستند آنچه که از آنها باقی مانده راه و رسم سفر زندگی شان در دنیاست چگونه زندگی کردند ؟ چگونه رفتار کردند ؟ چطور حرکت کردند ؟ چقدر شیعه ی مرتضی علی (ع) بودند ؟ اصلا بودند ؟ اصلا بودند ؟ آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است رهگذر می گذرد ،به همین سادگی . نمی دانم الان که من این را می گویم ممکن است تا آخر شب رهگذری باشم که دیگر رفتم هیچکس نمی داند . نصیحتی بشنویم از مولانا :
در این عمری که می دانی ( عمر از بدو تولد آغاز می شود و با مرگ به پایان می پذیرد در این عمری که می دانی فقط چندی تو مهمانی ؛
من نمی دانم آدم جایی مهمانی می رود به همه چیز کار دارد ؟ با همه چیز ور می رود ؟ به همه چیز فضولی می کند ؟
در این عمری که می دانی فقط چندی تو مهمانی
به جان و دل تو عاشق باش ( من نمی گویم مولانا می گوید مولانایی که عاشق بود و تجربه کرد )
به جان و دل تو عاشق باش رفیقان را مراقب باش
مراقب باش تو به آنی ( حتی به لحظه ای ) دل موری را نرنجانی
که در آخر تو می مانی و مشتی خاک از آنی ( یک مشت خاک نه بیشتر )
دلا یاران سه قسم اند گر بدانی زبانی اند نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
( به آنکه دنبال نان آمده نان بده از در برانش )
محبت کن به یاران زبانی
( یاری که فقط از زبانش محبت کننده ی به تو است تو محبت کن کاری نداشته باش که او چکاره است )
ولیکن یار جانی را نگه دار به پایش جان بده تا می توانی
این هم کلامی بود از مولانا امیدوارم که به دل نشسته باشد کسانی هم که در راه دین می آیند کسانی که غدیر را باور دارند و به آن پایبند هستند سه قسم هستند : یک عده ی شان نانی هستند از دین می خواهند سودی ببرند پستی بگیرند پولی بگیرند وامی بگیرند ماشینی برنده بشوند غر نزنید به آنها بدهید بروند بفرستیدشان بروند بعضی ها زبانی هستند از این طرف قربان امیرالمؤمنین ( ع ) می روند از آن طرف هر کاری که آقا نهی کرده همه اش را انجام می دهند زبانی هستند به اینها هم محبت کنید فقط محبت ولی همسفرشان نباشید اما آنهایی که جان و دل با امیرالمؤمنین هستند (ع ) آنها را نگه دارید حتی به پای آنها جان بدهید اگر می توانید.