مباحثی پیرامون خود خواهی
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 193
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز صبح بعد از نماز صبح خیلی هم خسته بودم در پذیرایی نماز خواندم و بعد از نماز چادر خود را دور خودم کاملاً پیچیدم و خوابیدم چادر را طوری به خودم پیچیدم خودم را جمع کردم به قول بچه ها گوله کردم خودم را که مثل بچه ای که خودش را کوچک و کوچک تر می کند تا همه ی اعضای بدنش در آغوش مادر جا بگیرد من خودم را لای چادر نمازم پیچیدم خیلی کار لذت بخش است بسیار لذت بخش است من سالیان دراز است که این کار را تجربه می کنم هر وقت خسته ام هر وقت غمگین هستم هر وقت بیمار هستم به طور حتم چادر نمازم را به دور خودم پیچیدم من هم رفتم زیر چادر نمازم شما هم امتحان کنید ببینید چه فرقی می کند البته چادر نماز نه آن چادری که سر جارختی آویزان است کسی در می زند آن را سر می کنید می دوید نمی دانم کسی کاری دارد آن را می دهید تا روی پای خود بندازد و الا آخر.
در تاریکی سحرگاهی به خودخواهی فکر کردم .تفکر کردن کاری است که این روزها بسیار انجام می دهم و خیلی از مواقع به خصوص به خودخواهی ها که فکر می کنم به هیچ جا نمی رسم این بار به گونه ای دیگر عمل کردم گفتم که بیا و برو در قالب آدم های روبه رو که فکر می کنی خودخواه هستند برو درون آنها و از دورن آنها به بیرون نگاه کن خیلی سخت بود وقتی بیرون آنها می ایستادم همیشه در همه ی سالهای عمرم و خودخواهی را تماشا می کردم خیلی برای من درد و رنج داشت اما به مراتب سبک تر بود تا اینکه وارد درون آنها شدم خیلی وحشت انگیز بود، خودخواه از بیرون می خندد و می رنجاند ولی در همان لحظه درد درونش آن قدر بالا است چون دردی است از جنس درد، رنج ،سوختن، رنجیدن، جزغاله شدن از درون از همان لحظه از بیرون می خندد و می رنجاند سخت به خودش می پیچد آن قدر این سختی عظیم بود که لحظه ای بیش دوام نیاوردم خارج شدم نمی دانم چقدر در شوک این ماجرا باقی ماندم ولی وقتی به خودم آمدم دیدم قطرات اشک از گوشه چشمانم به پایین می غلتد برای خودخواه روبه رویم که چه سختی را تحمل می کند او بیمار است بیمار؛ ولی خودش نمی داند این دوتا مسئله است دوتا درد است یک بیمار است درد بیمار بودن را باید تحمل کند دوم نمی داند که بیمار است بخش غم انگیز تر همین نقطه است. انسان وقتی بیمار می شود و بفهد که بیمار است درصدد رفع بیماری خود بر می آید اما خودخواه که زجر عظیمی را در درون خود تحمل می کند نمی داند این تحمل درد چی است و نمی داند که این بیماری است که اگر بداند درصدد رفع آن بر می آید نتیجتاً چون نمی داند در صدد رفع این بیماری هم بر نمی آید و همین گونه عمر را با زجر آن هم زجری بی پایان در درون و روبه رو شدن با انزجار بیرونی از آدم های روبه رویش می گذراند قدری فکر کنید آیا این را جز بیماری نام دیگری می شود به آن داد؟واقعاً می شود اسم دیگری به آن داد ؟دایره را گسترده تر می کنیم حسود ها همین طورند بدبین ها همین طورند شکاک ها همین طورند تهمت زن ها همین طورند مال اندوزها همین طورند برتری طلب ها همین طورند بازهم بشمارم ؟همه ی آنها را نگاه کنید هر چه این دایره گسترده تر و مملوتراست جامعه ی بشری بیمارتر است هرچه شما در محیطی که زندگی می کنید این میزان بیمار وجود داشته باشد و شدیدتر و عظیم تر چون بعضی ها در درونشان یک مرض هم ندارند هم خودخواهی دارد هم حسادت دارد بدبینی دارد هم شکاکی دارد یعنی بیماری در حد اعلا در آن وجود دارد و هرچه در اطراف انسانها این انسانهای بیمار بیشتر باشند آن جامعه بشری بیمار تر است در سرازیری ویرانی و نابودی با سرعت بیشتری پیش خواهد رفت چون آدم هایی که آماج تیرهای این بیماران قرار دارند به این امر آگاهی ندارند مدام با این بیماران مقابله می کنند نتیجتاً آدم های روبه روی آنها هم به سرعت به جمع فرسوده ی رو به اضمحلال خواهند پیوست آیا واقعاً بشر به زمین آمد تا چنین تجربیاتی را رقم بزند؟ اگر هدف این بود که خیلی موفقیم ولی نه این طور نیست و این طور نباید باشد نمی تواند باشد حالا فهمیدیم که چه کنیم ؟حل هر مسئله ای 50 درصد شناختن صورت مسئله است خوب حالا شناختیم راه حل را ارائه کنید جامعه ی امروز ما پر از بیمار است مردم امروز ویروس کرونا را می شناسند و همه گیر می دانند اما غافل اند ویروس کرونا نوزادی است که از این امراض متعدد و پوشیده و مخفی متولد شده تا بیاید با ضرب و زور قولدوری آدم ها را به حیات خلوت وجودشان هل دهد تا قدری فکر کنند ببیند با خودشان و دیگران چه کردند و چه می کنند خوب پس قدم اول این بود قبول کنید که افرادی خودخواه بدبین شکاک و.... در جامعه بیمارند سخت هم بیمارند چرا؟چون از بیمار بودنشان خبر ندارند چون نه تتها بیمارند از اینکه بیمار هستند خبر ندارند قدم دوم برای درمان آنها باید کاری کرد جنگیدن و ضربه زدن متقابل هیچ سودی ندارد من با خودخواه ها خیلی جنگیدم علی الخصوص خودخواه ها خیلی پا گذاشتم که نتوانند تکان بخورند ولی این راه رفته ای که من رفتم و فایده ندارد شما امتحان نکنید فایده ندارد خوب درمان چی است؟حالا بگویید درمان چی است؟ منتظر راهکارهای شما است منتظر کلام های شما هستم منتظر هستم حرف بزنید منتظر هستم ببینم برای اینکه خودتان را نجات بدهید شما به مردم نگاه نکنید در هر کدامتان یک نوع بیماری لااقل وجود دارد امروز من به شما گفتم اعلام کردم بیمارید اگر بخواهی از این بیماری خلاص شوی باید چه کار کنی ؟و اگر کاری کردی و احساس کردی خلاص هستی برای دیگران بگو چه کار کردی ؟بگذارید بقیه هم امتحان کنند ما امروز اینجا هستیم شاید به دلیل اینکه یک بار سنگینی را بر دوش بگیریم و جامعه ی بشری را از این همه بیماری نجات بدهیم بیماری خودخواهی ،حسادت ،بدبینی، شکاکی ،تهمت زدن، مال اندوزی، برتری طلبی اگر شما باز هم می خواهید خودتان بشمارید و به آن اضافه کنید منتظرم از شما پاسخ های خوب دریافت کنم یک بیماری بدی است باید تخت بیمارستانی اینها را ببندیم تا معالجه شوند عین معتادها معتاد بیمار است مواد فروش را بکشید چون جانی است چون قاتل است اما معتاد مریض است مریض را معالجه کنید اگر نخواست معالجه شود یک جایی زندانی کنید تا وقت مردنش برسد ولی بیمار است برای بیماری های خود فکر کنیم راهکارهایمان را با همدیگر گفتگو کنیم . من خیلی زود منتظرتان هستم . یاعلی
صحبت از جمع : در بحث حرکت از من به سمت خود ، شما فرمودید که در حقیقت ما در مسیر یکطرفه حرکت از من به سمت خود هستیم . شاید آنچه که مصطلح است بین همه ، خودخواهی ، با این نکته ای که شما فرمودید بیشتر من خواهی است .یعنی اگر در حقیقت بتوانیم مرزهایی را که من را محصور می کند آن مرزها را بشکنیم شاید دوای درد همه ما عبور و در حقیقت ارتقا از من به سمت خود است . یعنی من خواهی را کنار بگذاریم و به سمت خود متعالی حرکت کنیم .
استاد : من خواهی شاید قشنگ تر باشد . ولی چون همه ی مردم با کلمه خودخواهی خیلی آشنا هستند و بسیار مصطلح است ، من آنچه را که مصطلح بود به کار بردم تا برسیم به همین جا که این حس یا این حالت یا این مرض در من به وجود می آید . لانه فسادش در من است . و دقیقاً گفتگوی شما صحیح است . من یک پیشنهاد دیگر در مکمل گفتگوی شما می کنم . همه ی ما باید من را از قالب فقط کلمه من خارج کنیم و بشناسیم . حیطه ی آن را بشناسیم . و هرچه بتوانیم این حیطه را جمع و جورتر کنیم . شاید که موفقیت ما بسیار بالاتر باشد .
صحبت از جمع : خودخواهی به نظر من بیشتر از اینکه یک بیماری باشد یک آسیب است . یک آسیبی که یک روزی که آدم وقتی خیلی ناتوان بوده است ، زندگی به او زده است. حتی بهترین پدر و مادرها با بهترین تربیت ها باز وقتی بچه هایشان را نگاه می کنند می بینند که یک آسیبی در زندگی شان خورده اند . اما برای اینکه خودخواهی را درمان کنیم این است که حواسمان باشد وقتی با یک اتفاقی روبه رو می شویم با آن "من" آسیب دیده برخورد نکنیم . با توجه به یک سری از عادت ها که داریم ، ما سیستم روانی مان عادت کرده برای محافظت از ما ، وقتی با یک بحران روبه رو می شود ، از نگاه خودش ، ممکن است از نگاه بیرون اصلاً بحران محسوب نشود . ولی وقتی از نگاه خودش دارد با یک بحران روبه رو می شود ، سریع می خواهد از خودش دفاع کند و ناگهان انگار کلید آن "من" آسیب دیده می خورد و او شروع می کند که مراقب باش و ببین که طرف مقابلت دارد با تو چه کار می کند . یادت هست که بچه بودی و با تو همین کار را کردند . و به نظرم خیلی تمرین خوبی بود تمرین هفته پیش که حواسمان باشد ، حواسم باشد از این به بعد ، وقتیکه یک دفعه یک اتفاقی می افتد هوشیار باشم و ببینم این کدام "من" است که دارد جواب طرف مقابل را می دهد . "من" یا آن "من" آسیب دیده ،
استاد : بله . ببین گاهی اوقات ما همیشه آماده هستیم که افراد روبه رو یمان را تیمار کنیم ، بغلشان کنیم . محبتشان کنیم . به آنها برسیم . چون فکر می کنیم که به کمک احتیاج دارند . و به کلی فراموش می کنیم که خودمان بیشتر از هر آدم روبه رویی نیازمند کمک هستیم . نیازمند تیماریم . نیازمند محبت هستیم . نیازمند دلجویی هستیم . من فکر می کنم خوب است که گاهی اوقات آدم ها به این "من" توجه کنند . به جای اینکه سرزنشش کنند امروز اتفاقی برایش افتاده و متوجه شده ، الان دیگر می داند که آن "من" آسیب دیده است که سرکشی کرده است. خوب است که با این "من" آسیب دیده حرف بزند . خوب است که با این "من" قدری گفتگو و دلجویی کند . به او بگوید که من می دانم تو چرا این کار را کردی ، ولی برازنده تو نبود . بهتر نیست کاری را انجام بدهی که در شان تو باشد . این دلجویی کردن و این رسیدگی کردن از این "من خودخواه" یا از آن "من آسیب دیده" ، آرام آرام او را هم پاک می کند . جای جراحاتش را پاک می کند . وقتی جای آسیب هایش پاک شد او هم با شما همسو می شود. در راستای خود قرار می گیرد و می خواهد که به آن خود نزدیک شود. چون امنیتش را در آنجا می بیند. "من" هایتان را قبل از اینکه به سمتش انگشت بگیرید که تو بدی ، تو بدی ، تو خوب نیستی . "من" را صدایش کن و نگاهش کن . به آن اشراف پیدا کن . زخم هایش را ببین . سختی هایش را ببین . دلجویی اش کن . به او بگو آره . تو حق داری . حق داری . آن روزی که این جریانات اینجوری اتفاق افتاد و تو آسیب دیدی ، حق داری که تو همیشه برای خودت گارد داشته باشی . ولی گارد تا کی ؟ یک روزی می رسد که دست هایت خسته می شود . دیگر گاردت را هم نمی توانی نگه داری . آن موقع می خواهی چه کار کنی ؟ آقا رسول الله فرمودند ، که هر کسی ابلیسی با خود دارد ، شیطانی با خود دارد . فرمودند ولی من شیطانم را مسلمان کردم. دقیقاً همین است .
صحبت از جمع : با اجازه شما می خواهم بحث را از یک زاویه دیگری ببینم ، پروردگار همه حس ها و توان و قوایی را که در بدن و وجود انسان قرار داده ، اینها لازمه زندگی کردن است . از جمله خودخواهی . گفته می شد که کسی که خودش را دوست نداشته باشد هیچ کسی را دوست ندارد . پس دوست داشتن خود یک ابزاری است برای خوب زندگی کردن و روی چارچوب زندگی کردن . خودخواهی بخشی از فلسفه وجود بشر هست . منتها چیزی که باید بهش توجه بشود خودخواهیهای مذموم هست . آدمی که خودش را دوست نداشته باشد در واقع نمیتواند خوب زندگی کند و به انحراف کشیده میشود . اما این بحث خود دوست داشتن و خودخواهی درست شبیه بحث آزادی است . امروزه در دنیا خیلی در مورد آزادی بحث میشود و روی آن مانور داده میشود که باید آزادی وجود داشته باشد و ما آزادی میخواهیم . در مورد آزادی همیشه این جمله مطرح هست که آزادی شما تا مرزی خوب است که آزادی دیگران را نگیرد . در رابطه با خودخواهی هم همین است . خودخواهی ما تا مرزی لازم و مجاز است که خودخواهی دیگران را نقض نکند و دیگران را دچار مشکل نکند . راه حلی هم که برای این قضیه اهمیت دارد این است که انسانی که موحد هست و خدا رامیشناسد این مهمترین ترمزاست برای خودخواهی . اگر یک انسان در همه اعمالش توجه به خدا داشته باشد بحث حسادت و خود خواهی و.... حل میشود .
استاد : بگذارید که من گفتگوی شما را با دوتا جمله مرز بندی کنم . ببینید همانطور که شما فرمودید آزادی هر انسانی تا جایی مطرح است که آزادی انسان دیگری را حذف نکند و از بین نبرد . در بحث خود خواستن و یا خودخواهی ، اینجا هم یک مرزمشخص وجود دارد . منتها آنقدر ظریف است و آنقدر زیر لایه های مختلف برخوردهای آدمها ، پوشانیده شده و به چشم نمی آید که اجازه نمیدهد دیده بشود . خواستن خود از اصولی است که انسان اگر نداشته باشد خودش را محافظت نمیکند . به خودش رسیدگی نمیکند . از خودش دفاع نمیکند وغیره . این خودخواستن تا جایی محترم و ارزشمند است و تاجایی جزوآن قانون الهیست که برای انسان قرار داده که این از مرز عبور نکند و خود خواستن ادمهای دیگر را له کند . شاید اشکالش اینجاست. وقتی خودخواهی را مطرح میکنیم ، یعنی انسان به یک مرزی رسیده که علاوه بر آنچه که مربوط به اوست و باید داشته باشد و حق اوست ، بیشتر از آن را طلب میکند و از دیگران میخواهد و برای اینکه میخواهد مرز دیگران را پاره میکند و محدوده آنها را لگد مال میکند . چون کسی به او نمیدهد ، اگر بخواهد باید لگدمال کند و لگد مال میکند . این آن چیزیست که باید به آن توجه کرد و به آن ورود نکرد . خود خواستن اصلا ایرادی ندارد باید خودتان را بخواهید . من همیشه گفتم شما وقتی خودتان را نمیخواهید ، من را نمیخواهید . اگر بگویید دروغ است . شما باید خودتان را بخواهید ، خودتان را محترم بشمارید تا بتوانید دیگران را هم در همین مرز داشته باشید . اما بشرط اینکه مرز خودخواستن را عبور نکنید و پاره کنید . آن خودخواهیست .
سوال:در آیه 20 سوره آل عمران خداوند به حضرت رسول فرمودند که بین یهود و مسیح مواردی که باعث بحث و جدل می شود با آنها مجادله نکنید شما پیام خودت را ابلاغ کن و خداوند به حال بندگان آگاه است، "اِنَ الله بَصیرٌ بِالعِباد"، من می خواستم بدانم آیا این مورد برای تربیت دینی فرزند مان فقط حرف مان را محبت آمیز و نصحیت آمیز بگوییم و بگذاریم که خودش تصمیم بگیرد و دلسوزی بیشتر نوعی خودخواهی محسوب می شود؟ در این مورد راهنمایی بفرمایید.
استاد: اتفاقاً به مورد خوبی اشاره کردید چون این درگیری است که در همه خانواده ها وجود دارد بین نسل جدید و نسل پدر و مادر، در مورد تربیت فرزندان موظفیم آنچه را که درست است بر آنها تبلیغ کنیم به آنها ارائه کنیم ولی قبل از ارائه مطالب دینی و قبل از ارائه راه حلهای درست ما بعنوان مادر و پدر باید یک گفتگو با خودمان داشته باشیم که این توصیه هایی را که می کنیم این توصیه ها از چه مسیری عبور می کند؟ از این مسیر که دلم می خواهد بچه ام بچه خوبی باشد؟ خیلی مؤمن باشد؟ مثل فلانی باشد؟ این رفتار را بکند؟ آن رفتار را بکند، اگر ما ایده مان بر این است و از این نردبان می رویم بالا که به مقصود برسیم این نردبان شکستنی ست، دقیقاً از همان مسیر خودخواهی ما عبور می کند که من می خواهم فرزندم چنین و چنان باشد، اما نه من دوست می دارم آنچه که حقیقت است به فرزندم ارائه دهم وقتی چنین دیدگاهی وجود داشته باشد این دیدگاه خشونت نخواهد داشت، این دیدگاه رفتار نامناسب نخواهد داشت، این دیدگاه میانه پرآشوب و نابسامانی را ایجاد نخواهد کرد، برای همین اول پدر و مادر، حالا من در پدر و مادرها می گویم این را شما تعمیم دهید به رئیس و کارمندش، بین دو رفیق، بین خواهر و برادر و و و اول ببینید کلامی را که بکار می برید یک رویه دارد یه ملحفه زیری دارد، آن زیر چه دارد؟ از کجا بلند می شود اگر از اینجا بلند می شود که شما می خواهید چنین باشد و باید چنین باشد، خودخواهی صِرف است، اما از اینجا اگر بلند می شود که شما نظرگاه درست و منطقی و حقیقی را که شناختید ارائه میکند این خوب است، قدیمی ها می گفتند هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند، وقتی کلامی اینطور خالصانه بلند میشود قطعاً دلهای روبرو اگر صاحب مرض نباشند پذیرا خواهند بود، ما در دینمان در آیات 255، 256 و 257 در سوره بقره شاهدیم که خداوند صراحتاً اعلام می کند در دین هیچ اکراه و اجباری وجود ندارد، من بسیار پدر مادرها را دیده ام بچه هایشان را با تُک پا بلند می کنند برای نماز صبح این کجا قشنگ است؟ خدا می گوید من می خواستم خودم نمیتوانستم به آنها مشت بزنم؟ تو را مأمور کردم تُک پا بزنی؟ ما برای پذیرش راههای درست نزد بچه هایمان اول از همه باید بفهمیم که آیا این خواسته ،خواسته ی من است؟ یعنی آنچه که دل من می خواهد برآورده می کند یا آن چیزی که فکر می کنم درست است ارائه می کند؟ اگرخواست مرا برآورده می کند خیال باطل است، اما اگر آنچه حقیقت است ارائه می شود شک نکنید که بالاخره سرجایش می نشیند، یکبار، دو بار، ده بار، صد بار، صدو یکمین بار می نشیند سرجایش، شک نکنید بخصوص در جامعه امروز که متأسفانه یک لجام گسیختگی و یک شرایط بسیار بد و زشت در بیرون از خانه ها حکم فرماست، خیلی ها در خانه هایشان هم حکم فرماست، در میان خانواده ها دو جناح، سه جناح آدم است، واقعاً بچه ها نمیدانند به کی نگاه کنند؟ ما به دخترمان می گوییم حجاب کند، دخترم حجاب داشتن یکی از شروط اصلی در کتاب الهی هست، آیات حجاب را نشان می دهیم، محدوده حجاب را نشان می دهیم، ولی در کنار ما آدمهایی زندگی می کنند که به بچه های ما می گویند این لچک چیه سرت کردی؟ شکل کُلفتها شدی، وقتی ما در چنین جامعه ای زندگی می کنیم تکلیفمان خیلی سنگین تر است، کلام ما بسیار پسندیده تر، زیبا تر و دلنشین تر باید باشد تا آنچه را که می گوییم بر دل بنشیند، نگاه کنید هرچه را که می خواهید و ارائه می کنید از کجای دلتان بلند میشود و چه خواسته ای را در شما در من، در دیگران دارد اجابت می کند، اگر خواسته ی مرا اجابت می کند مسیر باطلی ست اگر مسیر حق را اجابت میکند و شما فقط ارائه دهنده آن هستید ضرب و شتم ندارد گفتگوی بد ندارد کلام نامناسب ندارد، اصلاً نمیتواند داشته باشد، هر وقت اینها آمد یعنی یک جای کار خراب است، قفل شده، به این نکته توجه کافی بفرمایید.
ادامه ی سوال: در واقع فرمودید اگر اخلاق پسندیده و روش مناسب را داشته باشیم ان شاءالله خداوند کمک کند که آن اتفاقی که باید برای نسل آینده بیفتد، می افتد.
استاد: ما وظیفه مان را انجام می دهیم خودتان گفتید که خداوند به پیغمبر فرموده جر و بحث نکن با آنها، شما کلام حق را ارائه کن، بچه های ما اسمشان در شناسنامه ماست، ولی اینها بنده های خدایند و حساب و کتابشان هم با خداست نه با من و شما نتیجتاً آنچه را که باید بگوییم و وظیفه داریم می گوییم اما نه با ضرب و شتم، اما نه با کلام نامناسب نه با توهین، من دختر می شناسم که در ماشین ،پدرش زشت ترین حرفها را به او می زد که چرا روسریت عقب رفته، یا چرا روسری ات افتاده؟ الان بیایید ببینید دختر کجاست؟ و چه شرایط بدی دارد؟ اصلاً قابل تصور نیست، بحثی که می خواهم شروع کنم خیلی این را روشن می کند، درست است دختر می توانست در زمان بلوغ عقلی مسیر جدید انتخاب کند ولی زیربنایش را پدر ساخت، در اختیارش گذاشت و امروز یک جای دیگریست، خیلی باید مراقب گفتگوهایمان چه در مورد اولادمان چه در مورد افراد دیگر باشیم، مؤمن مظهر آرامش، سکوت، تواضع و زیبائیست فراموش نفرمایید. سخت است ولی وظیفه مان است.
صحبت از جمع: من در خصوص فرمایشی که دوستمان در مورد تربیت فرزند داشتند میخواستم بگویم . ما یک سری عقاید و اهداف و آرزوهایی را داریم که میخواهیم روی فرزندمان پیاده کنیم .. و واقعا عاقبت بخیری بچه یا هر کسی که از اطرافیانمان برای ما خیلی مهم است . و این عاقبت بخیری در دین ما خیلی مهم است . اگر فردی دیندار باشد ، عاقیت بخیری را در این میداند که فرزندش دیندار باشد . ما اگر دیندار هستیم و هدف و آرزویمان این است که بچه دیندار بشود و از آنچه که ما هستیم و اگر خوب هستیم خیلی بهتر بشود ... یک نکاتی را بنظرم می آید ما مسئول دیندار کردن او نیستیم . ما مسئول این هستیم که یک سری بذرهای درستی را در او بکاریم . یعنی صداقت را در اوبکاریم . اینکه مال مردم خورنباشد را در او بکاریم . اینکه دور از جان آدم هیزی نباشد را در او بکاریم . اما مثل یک کشاورز وقتی یک دانه را کاشت برف می آید ، کولاک میشود ، باران می آید او نمی نشیند توی خانه برسرش بزند که آی این دانه از بین رفت . این فرزند ما هم به همین شکل است در جامعه دچار حوادث و طوفانها میشود ولی اگر ما بذر سالم را پاشیده باشیم و دیده باشیم که آن بذر وقتی رشد میکند چه ماحصلی دارد به مرور زمان این را در خود نشان میدهد . یک موقع یک بنده خدایی به من گفت : بچه دار شدن خیلی مسئولیت دارد ..و اینکه اصلا معلوم نیست بچه چه بشود و چه نشود . به او گفتم : ما وظیفه داریم اگر خداوند نسلی به ما داد آن چیزی که در توانمان هست بکاریم و آموزش بدهیم . اما حتی اگر گمراه ترین آدم باشد ما اول باید او را دعاکنیم که برگردد . بعد یک مثالی برایش زدم . گفتم که اگرپدر و مادرحضرت حُر تا روز عاشورا زنده بودند و از شیعیان امیر المومنین بودند ، شاید مادرش روی دستش میزد که ای خدا لعنت کند تو را که راه را بر امام حسین بستی اما در یک چرخش و یک زمانی این شخص چنان برگشت که الان میگویند : خدا مادرش رارحمت کند ، خدا پدرش را بیامرزد . شاید برای ما اصلا قابل باور نباشد . شاید اگر بخواهیم این سکانس پایانی زندگی حضرت حر را حذف کنیم شاید هیچ چیز قابل گفتنی نباشد و این سکانس را که اضافه میکنیم به اندازه 15 قرن برایش ارزش قائل هستیم . میخواهم بگویم باید ما همیشه باید وظیفه مان را در مقابل بچه انجام بدهیم وهمیشه امیدوار به عاقبت بخیری او باشیم و برایش دعا کنیم . شاید حتی او در زمان حیات ما و جلوی چشم ما ، برای ما آن چیزی که باید باشد ، نباشد .اما وقتی ما از دنیا رفتیم او بشود باقیات صالحات ما . که با اعمال و رفتارش عاقبت ما را هم بخرد .
استاد : من کاملا باشما موافقم چون اعتقادم بر این است که بچه ها اسمشان در شناسنامه ما است . ما مالک بچه هایمان نیستیم . ما فقط وظیفه دار هستیم به نحو صحیح و درست تامین شان کنیم و راه درست را پیش پایشان بگذاریم . اما انتخاب با خودشان است.